کلا یه عادتی که تووی زینب تووی همون ایام درگیری حسی متوجه شدم این بود که اهل فکر کردن نبود !! فقط تصمیم میگرفت و عمل میکرد !!

این شاید ظاهر مثبتی داشته باشه ولی نتیجه خوبی نداشت اصلا

من شب رو با یه حس و حال دیگه ای گذروندم

احساس کردم داره یادم میره که من قرار بود این حس رو حل کنم نه اینکه باش حال کنم!

خلاصه کم و بیش و نه کاملا حواسم بود که داستان جدی شده و دیگه تووی کنترل من تنها نیستش

فردا زینب اومد شرکت

مثل همیشه جذاب و باشکوه و خوش تیپ و درجه یک و همه چی تمام

اما

اومد پیشم و گفت مهندس من میخوام باهاتون صحبت کنم

و داستان تصمیمای زینب شروع شد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرگروه درس تربیت بدنی ناحیه یک ساری کارواش بخار و تکنیک های نظافت با آن شرکت ساختماني سيتاک دانلود بازی پرسناژ موسسه رساله یار دانلود پاورپوینت های درسی cafebazzi تصاویر جالب ترین حکاکی روی سنگ با دستگاه cnc Awmir