امروزم بعد صبحانه رفتم شرکت.

امروز تمام وقتم به مصاحبه گذشت برای نیروی جایگزین زینب

تعداد زیاد بود و با دو تا از همکارها قرار گذاشتم اونایی رو که اونها مصاحبه میکنند و از نظرشون اوکی هستند ، منم مصاحبه دوم و تکمیلی رو انجام بدم. تشخیص نهایی و بخث حقوق و بیمه و این چیزا معمولا با من هستش البته نه همیشه.

خلاصه اینکه چهار نفر انتخاب شدند که هر دو مصاحبه شون اوکی بود ، در مورد یکیشون به نتیجه نرسیدیم و از سه نفر باقیمانده یکیشون فوق العاده بود و گفتم از فردا تا آخر ماه رو بصورت یک روز درمیون بیاد تا هم اون کارش رو بشناسه و هم شرکت ببینه که اون میتونه از پس کار بر بیادیا نه.

برای روزای مخالف هم نفر دوم رو گفتیم بیاد.

امیدوارم داستان جایگزینی زینب زودتر تمام بشه.

کلا از آدمایی که واسه کارشون می جنگن و از نوع کار خجالت نمیکشن خیلی خوشم میاد.

یه ساعت برای اون دستگاه وقت گذاشتم

حدود ده دوازده تا تماس تلفنی گرفتند واسم

و از صبح تا ساعت سه بعد از ظهر وقت خوردن چای و ناهار رو پیدا نکرده بودم

یه مشکل بخش فنی رو حل کردم 

یکی از مصاحبه شده ها با مامانش اومده بود، خوشم اومد البته اگه فقط به اندازه نگرانی واسه فرزندشون باشه و نه به اندازه ای که فرزندشون نتونه تصمیم بگیره خودش.

ساعت چهار و نیم اومدم خونه ، وسیله برداشتم و رفتم باشگاه

ماه فروردین رو هر روز میرم چون نیمه اولش رو نرفتم

ولی معمولا یه روز در میون میرم

بدن درد دارم تووی قفسه سینه و دستام

از اون دردهای خوب و دوست داشتنیه

رفتم خرید

میوه ، هندوانه ، ماهی، مرغ، نون

حمام و موسیقی و بعدشم پاپ کرن میکروویوی برایتماشای فوتبال

اوه اوه یادم رفت ، یه چرت نیم ساعته هم زدم ، دیشب تا دو و نیم بیدار بودم

امروز وسط مصاحبه ها ، یکی از همکارها و دوست زینب گفت میخواین به زینب بازم پیشنهاد بدم ؟ گفتم بله حتما بگو تا قبل از قطعی شدن با نفر جدید 

ولی اگه با نفر جدیدی شروع بکار کردیم ، بهیچ وجه حاضر نیستم حایگزینش کنم حتی با زینب!!!

به زینب پست جدید میدم ولی حاضر نیستم مسایل شرکت رو با جیزای دیگه قاطی کنم

بعد از ظهر پشیمون شدم و به همکارم زنگ زدم که اگه تا الان نگفتی به زینب ، لطفا اصلا نگو

به هر حال سه بار بهش گفتیم ولی قبول نکرده پس معنی نداره دیگه

ولی گفت که دیر گفتید و بهش گفتم و بازم گفته نه و کلی گلایه هم کرده !!!!

فردا می پرسم که از چی و کی گلایه کرده

احساس میکنم کمی کوچیک شدم توو داستان زینب واسه همینم میخوام یه کم خودمو جمع و جور کنم

فکر نمیکنم از هر نظر توو موقعیتی باشم که هی درخواست و خواهش بکنم !!

روز کاملا معمولی ای بود و امیدوارم نفر جدید فوق العاده باشه


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فيش برداري هاي يک طلبه استراتژی اقیانوس آبی سرور مجازی آلمان سیستم پولسازی هوشمند نصب و اجراي آردواز با مناسب ترين قيمت سیب رایانه قانون جذب قهوه ترک ، قهوه فرانسه،قهوه اسپرسو مانتره Mario